«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن* ۴بارخيال (روی) نقـ/ش تو در (بر) کا/رگاه ديـ/ده کشيدمبه صورت تو نگاری نه ديدم و نه شنيدماگر چه در طلبت همعنان باد شمالمبه گرد سرو خرامان قامتت نرسيدم(هوای خواجگیم بود بندگی تو جستمامید سلطنتم بود خدمت تو گزیدم)اميد در شب زلفت به روز عمر نبستمطمع به دور دهانت ز کام دل ببريدمبه (ز) شوق چشمهی نوشت چه قطرهها که فشاندمز لعل بادهفروشت چه عشوهها که خريدمز غمزه بر دل (تنگم) ريشم چه تيرها که گشادیز غصه بر سر کويت چه بارها که کشيدمز کوی يار بيار ای نسيم صبح غباریکه بوی خون دل ريش از آن (دیار) تراب شنيدمگناه چشم سياه تو بود و (بردن دلها) گردن دلخواهکه من چو آهوی وحشی ز آدمی برميدمچو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسيمیکه پرده بر دل خونين به بوی او بدريدمبه خاک پای تو سوگند و* نور ديدهی حافظکه بی رخ تو فروغ از چراغ ديده نديدمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:10:00
تستت
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:10:00
هرچند پیر و خستهدل و ناتوان شدم ۳۲۱
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۱مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانهر چند/ پير و خسته/دل و ناتـ/وان شدمهر گه که ياد روی تو کردم جوان شدمشکر خدا که هر چه طلب کردم از خدایبر منتهای همت خود کامران شدمدر شاهراه دولت سرمد به تخت بختبا جام می به کام دل دوستان شدمای گلبن جوان بر دولت بخور که مندر سايهی تو بلبل باغ (جنان) جهان شدماول ز تحت و فوق (حرف و صوت) وجودم خبر نبوددر مکتب غم تو چنين نکتهدان شدمزآن روز بر دلم در معنی گشوده شدکز ساکنان درگه پير مغان شدماز آن زمان که فتنهی چشمت به من رسيدايمن ز شر فتنه آخرزمان شدمقسمت حوالتم به خرابات میکندهر چند (چندان) که اين چنين شدم و آن چنان شدممن پير سالوماه نيم يار بیوفاستبر من چو عمر میگذرد پير از آن شدمدوشم نويد داد عنايت که حافظابازآ که من به عفو گناهت ضمان شدمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:08:43
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم ۳۲۰
در حال حاضر پادکستهای رواق تنها با استفاده از فیلترشکن قابل پخشاند.«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۰مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانديشب به سيل اشک ره خواب میزدمنقشی (مثال روی) به ياد خط تو بر آب میزدمابروی يار در نظر و خرقهسوختهجامی به ياد گوشهی محراب میزدمهر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجستبازش ز طرهی تو به مضراب میزدمروی نگار در نظرم جلوه مینمودوز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدمچشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگفالی به چشم و گوش در اين باب میزدمنقش خيال روی تو تا وقت صبحدمبر کارگاه ديدهی بیخواب میزدمساقی به صوت اين غزلم کاسه میگرفتمیگفتم اين سرود و می ناب میزدمخوش بود وقت حافظ و فال مراد و کامبر نام عمر و دولت احباب میزدمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:18:46
به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم ۳۱۵
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنبه غير از آن که بشد دين و دانش از دستمبيا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم؟اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به بادبه خاک پای عزيزت که عهد نشکستمچو ذره گر چه حقيرم ببين به دولت عشقکه در هوای رخت چون به مهر پيوستمبيار باده که عمریست تا من از سر امنبه کنج عافيت از بهر عيش ننشستماگر ز مردم هشياری ای نصيحتگویسخن به خاک ميفکن چرا که من مستمچگونه سر ز خجالت برآورم بر دوستکه خدمتی به سزا برنيامد از دستمبسوخت حافظ و آن يار دلنواز نگفتکه مرهمش بفرستم چو خاطرش خستمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستمТавсифи сонетхои Хофиз